آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri

ساخت وبلاگ
ذکر حسن بصریپرسیدند تو را هرگز وقت خوش* بوده است؟گفت : روزی بر بام بودم زن همسایه با شوهر می‌گفت که قرب پنجاه سال است که در خانه توام اگر بود و اگر نبود صبر کردم در سرما و گرما و زیادتی نطلبیدم و نام و ننگ تو نگاه داشتم و از تو به کس گله نکردم، اما بدین یک چیز تن در ندهم که بر سر من دیگری گزینی. این همه برای آن کردم تا تو مرا ببینی همه نه آنکه تو دیگری را ببینی. امروز به دیگری التفات می کنی؟! اینک به تشنیع، دامن امام مسلمانان گیرم. حسن گفت مرا وقت خوش* گشت و آب از چشمم روانه گشت طلب کردم تا آن را در قرآن نظیر یابم، این آیت یافتم "ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفرما دون ذلک لمن یشاء"نساء/48 همه گناهت عفو گردانم اما اگر به گوشه خاطر به دیگری میلی کنی و با خدای شریک کنی هرگزت نیامرزم.نقل است که زمستانی بود در بازار نیشابور می‌رفت. غلامی دید با پیراهن تنها، که از سرما می‌لرزید. گفت: چرا با خواجه نگویی که از برای تو جبه‌ای سازد؟گفت: چه گویم؟ او خود می‌داند و می‌بیند. عبدالله را وقت خوش* شد. نعره ای بزد و بیهوش بیفتاد. پس گفت: طریقت از این غلام آموزید.(ذکر بایزید بسطامی-645)پس به ری آمد - و او بزرگ زاده ری بود - اهل شهر استقبال کردند چون مجلس آغاز کرد سخن حقایق بیان کرد. اهل ظاهر به خصمی برخاستند که در آن وقت به جز علم صورت، علمی دیگر نبود و او نیز در ملامت رفتی تا چنان شد که کس به مجلس او نیامدی روزی درآمد، که مجلس بگوید کسی را ندید خواست که بازگردد پیرزنی آواز داد: نه با ذوالنون عهد کرده بودی که خلق را درمیان نبینی در نصیحت گفتن و از برای خدای گویی؟! چون این بشنید، متحیر شد و سخن آغاز کرد اگر کسی بودی و اگر نه پنجاه سال بدین حال بگذرانید و ابراهیم خواص مرید او شد و حال او قوی گش آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 92 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1402 ساعت: 16:17

آیا بزرگ منشی پیدا می‌شود که( پس از این همه فراق؛ معشوق یا حال خوش) وفادارمان باشد و در حق بدکرداری مانند من( ایهام:مانند من به جای بدی خوبی کند) نیکوکاری پیشه کند.۲- نخست پیام دلکشش را با نوای موسیقی به دل رساند، پس از آن با یک پیمانه شراب بیخودی بر سر وفا رود.۳- دلم در این فراق فرسوده شد، اما نومید نیستم در انتظار کامروایی‌اش می‌مانم(خانلری: کار دلم)۴- در شکایت از این فراق گفتم حتی یک بار هم گیسوانت را باز نکرده‌ام، پاسخ داد: خودم به آنها گفته‌ام تو را در فراق بگذارند.۵-صوفی پشمینه‌پوش با اخلاق تندش یقینا از عشق بهره‌ای نبرده است.از این مستی رمزی برایش بازگو، تا بی‌خود شود(خانلری: تنگ‌خو- همه دریافتها و خلق‌های نیکو در دوری از خودخواهی است)۶- (در نفی خودخواهی)گدای بی‌نام و نشانی چون من، چگونه معشوقی چون تو داشته باشد؟! آری سلطان عشق، عیش مخفیانه با رند بازاری نمی‌کند.۷- ستم دیدن از گیسوان پر پیچ و خمش، برایم آسان است. هر کس در برابرش سرکشی کند گرفتار بند و زنجیر خواهد شد.۸- اکنون که لشگر غم بی‌اندازه شده از سرنوشت یاری می‌طلبم، تا افتخار دین عبدالصمد غمخوار زخمهایم شود( دکتر تقوی بیات در گنجور با نگاه رمزآلود به کل غزل نگاه کرده‌اند که ایهام زیبایی است: پژوهندگانی چون دکتر غنی و معین برای عبدالصمد نامی نیافته‌اند که هم‌عصر حافظ باشد.اگر به چشم رمز نگاه کنیم:سه مد یا سه مذ به معنای سئنا‌ یعنی سیمرغ...)۹- ای حافظ! با این چشم پرفریب قصد دیدارش را نکن! که آن زلف سیاه بسیار ستمکار است.(خانلری: کان چشم مست شنگ او بسیار مکاری کند)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در جمعه ۱۴۰۲/۰۸/۱۹ ساعت ۱۰:۴۵ ب.ظ توسط مهدی صحافیان  |  Adblock te آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1402 ساعت: 16:17

مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ:یکی صوفی گذر می‌کرد ناگاهعصا را بر سگی زد در سر راهچو زخمی سخت بر دست سگ افتادسگ آمد در خروش و در تگ افتادبه پیش بوسعید* آمد خروشانبه خاک افتاد دل از کینه جوشانچو دست خود بدو بنمود برخاستاز آن صوفی غافل، داد می‌خواستبه صوفی گفت شیخ: ای بی وفا مرد!کسی با بی‌زبانی این جفا کرد؟!زبان بگشاد صوفی گفت: ای پیر!نبود از من که از سگ بود تقصیرچو کرد او جامهٔ من نانمازیعصایی خورد از من نه به بازیبه سگ گفت آنگه، آن شیخ یگانهکه تو از هر چه کردی شادمانهبه جان من می‌کشم آن را غرامتبکن حکم و میفگن با قیامتوگر خواهی که من بدهم جوابشکنم از بهر تو اینجا عقابشسگ آنگه گفت: ای شیخ یگانه!چو دیدم جامهٔ او صوفیانهشدم ایمن کز او نبود گزندمچه دانستم که سوزد بندبندمعقوبت گر کنی او را کنون کنوز او این جامهٔ مردان برون کنچو سگ را در ره او این مقام استفزونی جُستنت بر سگ حرام استاگر تو خویش از سگ بیش دانییقین دان کز سگی خویش دانی(بخش دوم)سگی دامن ابوسعید را می‌گیرد که این صوفی مرا زده است. صوفی می‌گوید چون لباسم را نجس کرده چنین ضربه سختی خورده است.سگ از ابوسعید می‌خواهد که لباس جوانمردان را از تن او بیرون کند... (در راه سلوک همه جانداران، جایگاه و احترام دارند) دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در شنبه ۱۴۰۲/۰۸/۲۰ ساعت ۱۲:۳۹ ب.ظ توسط مهدی صحافیان  |  آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1402 ساعت: 16:17

دریغا مقصود آن است که عشق الهی منقسم شد بر دو قسم، هر قسمی جوانمردی برگرفت. اما هیچ دانی که عشق عبودیت به تمامی که برگرفته است؟ دریغا همه عشق بتمامی خود او برگرفته است والله علی کل شیء قدیر این باشد ای دوست عشق پیدا و عیان در عالم ملک و عالم دنیا که دید آنگاه که سالک را پیر راه شود و او را راه نماید اگر عشق شیخ همه شدی جمله مرید شدندی ...اما ای دوست در رسالۀ اضحوی مگر که نخوانده‬‌ای که ابوسعید ابوالخیر* پیش بوعلی سینا نوشت که راهنمایی‌ام کن! پس شیخ الرئیس در پاسخ نامه نوشت: داخل شدن در کفر حقیقی و خارج شدن از اسلام مجازی و اینکه به شخصیت‌های سه‌گانه بی‌اعتتنا باشی تا مسلم و کافر باشی و جز این نه مومنی و نه کافر و اگر پایین این مراتب باشی مسلما مشرکی و اگر این را نمی دانی هیچ ارزشی نخواهی داشت و جزو موجودات نیستی*.شیخ ابوسعید در مصابیح می‬‌آرد که: این کلمات مرا به جایی رساند که با صد سال عبادت بدان نمی‌رسیدم!اما من می‌گویم که شیخ ابوسعید* هنوز این کلمات را نچشیده بود، اگر چشیده بودی همچنان که بوعلی و دیگران که مطعون بیگانگان آمدند او نیز مطعون و سنگسار بودی در میان خلق، اما صدهزار جان این مدعی فدای آن شخص باد که چه پرده‌دری کرده است و چه نشان داده است راه بی راهی را درونم.(تمهید عاشر)*مقصود از کفر حقیقی همان است که در آیه هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد بقره/ 256 مذکور است. مقصود از اسلام مجازی همان است که در آیه بگو ايمان نياورده ‏ايد حجرات/ 14 آمده است مراد از اشخاص سه گانه، اصحاب جنت، اصحاب دوزخ و اصحاب اعراف است. اینکه التفات نکند مگر به ماورای اشخاص سه گانه، تا مسلم به خدا و کافر به ماسوی الله باشد و از اهل الله و خاصان خدا گردد و اگر بعد از التفات به ماورای آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 49 تاريخ : شنبه 6 آبان 1402 ساعت: 17:04

تا عاشق را در عالم صورت و عالم معنی قبله‌ای بود به جز جمال معشوق، صادق نبود بلکه اگر به اختیار روی به قبله آرد مشرک بود. شیخ ابوسعید ابوالخیر* قَدّس اللّهُ روحَهُ بر سر روضۀ پیر خود ابوالفضل حسن سرخسی که مقتدای او بود در طریقت به جمال ذوالجلال مکاشف شد روی دل به حضرت بی جهت او آورد گفت:ظاهر شده است این‌جا، معدن جود و کرمقبلۀ ما روی دوست، قبلۀ هر کس حرماگر این معنی در بتکده روی نماید روی به بت باید آورد و زنّار گاه‌گاه بر میان وقت باید بست و از غم برست و به یقین باید دانست که عاشق گرانمایۀ سبک‌رو را هر چیز که جز معشوق است حجاب راه معشوق است:کعبه و بتخانه حجابند و بسروی دلم سوی رخ یار کوقبله بدل گشت درین ره مراخیز بگو قبلۀ کفار کوای عزیز چون خطاب مستطاب جاءَ الحقُّ وَ زَهَقَ الباطِل وارد گشت بتان مکه از لذت بشارت ظهور نور حق درروی افتادند خَرّوا له سَجَّدا..تا قبلۀ عشاق جهان روی تو شدروی بت و بتگران همه سوی تو شدچوگان سر زلف تو رهبان چو بدیدانگشت بر آورد و یکی گوی تو شد(فصل سوم و چهارم-لوایح)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در سه شنبه ۱۴۰۲/۰۸/۰۲ ساعت ۵:۴۹ ب.ظ توسط مهدی صحافیان  |  آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 63 تاريخ : شنبه 6 آبان 1402 ساعت: 17:04

پرنده سعادتم اگر دوباره از جان و روانم عبور کند، معشوق( حال خوش) برمی‌گردد و وصال برقرار!۲- در این فراق چشمم دیگر توان ریختن اشک‌هایی چون مروارید و جواهر ندارد، اما خون دلم را می‌خورد و اشک خونین نثار چهره‌ام می‌کند.۳- دیشب با خود نجوا می‌کردم که ای‌کاش لبان یاقوتی‌اش چاره‌‌ام شود! سروشی از غیب نداد داد آری می‌شود.(تکرار در بیت پژواک صدا را یادآور می‌شود، سروش نیز در آسمان یا گوش جان می‌پیچد.تاثیر اخوان از غزل: غم دل با تو گویم غار!/ بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟/ صدا نالیده پاسخ داد/ آری نیست)۴- آری هیچ کس نمی‌تواند در پیشگاهش از قصه عشق ما کلمه‌ای بگوید مگر که باد پیام رسان صبا در گوشش ندایی دهد.۵- شاهین نگاهم را به سوی خروس صحرایی پرواز داده‌ام شاید این نقش( صفحه‌‌ای منقش به تصویر پرندگان که از سوراخ‌های پشت آن شکار می‌کرده‌اند)به دامش اندازد و صیدش کنم.۶- اما شهر از عاشقان حقیقی خالی است! آیا می‌شود که پهلوانی از خودی خویش بیرون آید و چاره‌ساز همه شود؟!۷-و بخشنده‌ای کجاست؟! که از مجلس شادی‌اش به غم‌زده عشق جرعه شرابی بنوشاند.۸- یا تو وفاداری پیشه گیری، یا وصالت فراهم شود و یا رقیب بمیرد! آیا می‌شود که سرنوشت یکی را رقم زند؟!( خانلری: بازی چرخ یکی زین همه باری بکند- ایهام مرگ رقیب: از میان رفتن مانع حال خوش)۹-ای حافظ! اگر مداوم این درگاه باشی( پیوسته متمرکز و خواهنده) از گوشه‌ای بر تو عبور (جلوه‌‌گری)خواهد کرد.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در شنبه ۱۴۰۲/۰۸/۰۶ ساعت ۱۲:۴۴ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 46 تاريخ : شنبه 6 آبان 1402 ساعت: 17:04